سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سزاوارتر مردم به بخشودن ، تواناترشان است به کیفر نمودن . [نهج البلاغه]
دبستان قرآنی پروفسور حسابی 2 شاهین شهر

 

رد امان نامه - حضرت ابوالفضل

شب عاشوراء است ،عباس در خدمت ابا عبدالله علیه السلام ،نشسته است، در همان وقت یکی از سران دشمن نزدیک می آید و فریاد می زند: عباس بن علی و برادرانش را بگوئید بیایند.                                                                      

عباس می شنود ولی مثل اینکه ابدأ نشنیده است،اعتنا نمی کند ،آنچنان در حضور حسین(علیه السلام) مؤدب است که آقا به او فرمود:جوابش را بده ، هر چند فاسق است! جلو می آید، می بیند شمربن ذی الجوشن است.

روی یک علاقه خویشاوندی دور، که از طرف مادر با عباس دارد و آن اینکه هر دو از یک قبیله اند وقتی که از کوفه آمده است، به خیال خودش امان نامه ای برای اباالفضل و برادران مادری او آورده است به خیال خودش خدمتی کرده است؛ تا شمر حرف خودش را گفت.

عباس علیه السلام «پرخاش مردانه ای » به او کرد، فرمود:خدا ترا و آن کسی را که این امان نامه را به دست تو داده است، لعنت کند، تو مرا چه شناخته ای؟ در باره من چه فکر کرده ای؟ تو خیال کرده ای من آدمی هستم که برای حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسین بن علی (عله السلام) را اینجا بگذارم  و بیایم دنبال تو؟ آن دامنی که ما، در آن بزرگ شده ایم وآن پستانی که از آن شیر خورده ایم، اینجور ما را تربیت نکرده است. 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رضا خلجی 97/8/4:: 11:18 صبح     |     () نظر