سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : یاد دهید و آسان گیرید و سخت مگیرید [ابن عباس]
دبستان قرآنی پروفسور حسابی 2 شاهین شهر

 

اسحاق کندی کتابی تالیف نمود  به نام تناقهای قرآن، او مدتهای زیادی در منزل نشسته و گوشه نشینی اختیار کرده و خود را به نگارش آن کتاب مشغول ساخته بود روزی یکی از شاگردان او به محضر امام عسگری علیه السلام شرفیاب شد . هنگامی که چشم حضرت به او افتاد فرمود: آیا در میان شما مردی رشید وجود ندارد که گفته های استادتان کندی را را پاسخ گوید؟ شاگرد عرض کرد: ما همگی از شاگردان او هستیم و نمی توانیم به اشتباه استاد اعتراض کنیم. امام فرمود: اگر مطالبی به شما تلقین و تفهیم شود می توانید آنرا برای استاد خود نقل کنید؟

شاگرد گفت: آری. امام فرمود:از اینجا که برگشتی به حضور استاد برو و با او به گرمی و محبت رفتار نما و سعی کن با او انس و الفت پیدا کنی؛ هنگامی که کاملا انس و آشنایی به عمل آمد به او بگو: مسئله ای برای من پیش آمده است که غیر از شما کسی شایستگی پاسخ به آن را ندارد و آن مسئله اینست که آیا ممکن است گوینده قرآن از گفتار خود معانی ای غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد؟

او در پاسخ گفت بلی، ممکن است چنین منظوری داشته باشد.

در این هنگام بگو: شما چه می دانید شاید گوینده قرآن معانی دیگری غیر از آنچه شما حدس می زنید اراده کرده باشد و شما الفاظ او را در غیر معنای خود به کار برده اید؟ امام در اینجا اضافه کرد او آدم با هوشی است طرح این نکته کافی است که او را متوجه اشتباه خود کند.

شاگرد به حضور استاد رسید و طبق دستور امام رفتار نمود تا آنکه زمینه برای طرح مطلب مساعد گردید؛ سپس سئوال امام را به این نحو مطرح ساخت:آیا ممکن است گوینده ای سخنی بگوید و از آن مطلبی اراده کند که به ذهن خواننده نیاید و به دیگر سخن مقصود گوینده چیزی باشد مغایر با آنچه در ذهن مخاطب است؟ فیلسوف عراقی ا کمال دقت به سوال شاگرد گوش داد و گفت آری بعید نیست؛ امکان دارد که چیزی در ذهن گوینده سخن باشد که به ذهن مخاطب نیاید و شنونده از ظاهر کلام گوینده چیزی بفهمد که وی خلاف آنرا اراده کرده باشد.

استاد که می دانست شاگرد او چنین سئوالی را از پیش خود نمی تواند مطرح نماید و در حد اندیشه او نیست رو به شاگرد کرد و گفت تو را قسم می دهم که حقیقت را به ن بگویی؛ چنین سئوالی از کجا به فکر تو خطور کرد؟

شاگرد: چه ایرادی دارد که چنین سئوالی به ذه خود من آمده باشد؟

استاد: نه تو هنوز زود است که به چنین مسائلی رسیده باشی، به من بگو این سئوال را از کجا یاد گرفته ای؟

شاگرد: حقیقت اینست که ابو محمد (امام حسن عسگری علیه السلام) مرا با این سئوال آشنا نمود.

استاد: اکنون واقع امر را گفتی سپس افزود چنین سئوالهایی تنها زیبنده این خاندان است( آنان هستند که می توانند حقیقت را آشکار سازند.)

آنگاه استاد با درک واقعیت و توجه به اشتباه  خود دستور داد آتشی روشن کردند و آنچه را که به عقیده خود در باره تناقضهای قرآن نوشته بود تماما سوزاند.

منبع: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، بخش زندگانی امام حسن عسگری علیه السلام، موسسه تحقیقاتی و تعلیماتی امام صادق علیه السلام قم زمستان 1376


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط رضا خلجی 97/8/4:: 11:21 صبح     |     () نظر