قال الامام الصادق - علیه السّلام - : فیما اخَذَ رسولُ اللهِ - صلّی الله علیه و آله - مِنَ البَیعَةِ عَلی النّساءِ أن لا یَحْتَبینَ و لا یَقْعُدْنَ مَعَ الرّجالَ فی الخَلَاء .
«وسائل الشیعه، ج 20، ص 185»
امام صادق - علیه السّلام - فرمود: از جمله پیمانهائی که رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - از زنان امت خود گرفته است، این است که چادرهای خود را در بین ساق پا و پشت خود جمع نکنند و بر بدن نچسبانند و با مردان نامحرم در محل خلوت ننشینند.
کلمات کلیدی:
قال رسول الله - صلّی الله علیه و آله - : ... لِلْابنِ و الاخِ ما فوقَ الدَّرعِ و لِغَیْرِ ذی مَحرمٍ ارَبَعة اثوابٍ: دِرعٌ وَ حمِارٌ وَ جِلْبابٌ وَ ازارٌ .
«تفسیر نور الثقلین، ج 3، ص 624»
رسول خدا - صلّی الله علیه و آله - فرمود: زن در پیش برادر و فرزند خود اگر یک پیراهن بپوشد که تا زانوان یا ساق پای او مستور باشد کافی است ولی در نزد نامحرمان، زن باید چهار لباس داشته باشد: پیراهن، روسری یا مقنعه، چادر و شلوار.
کلمات کلیدی:
تیراندازی امام (ع)
روشنگری و افشاگریهای امام باقر (علیه السلام) در حجاز بر ضد حکومت جبار اموی باعث شد که آن حضرت را با فرزندش امام صادق (علیه السلام) از مدینه به شام تبعید کردند. امام صادق (علیه السلام) گوید: هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه اموی) تا سه روز اجازه ورود به نزدش نداد، بعد از سه روز ما را وارد کاخ خود کردند، هشام بر تخت نشسته بود، و درباریان به تیراندازی و هدف گیری سرگرم بودند. هشام پدرم را با نام صدا کرد و گفت : با بزرگان قبیله ات تیراندازی کن پدرم فرمود: من پیر شده ام و تیراندازی از من گذشته است عذرم را بپذیر. هشام اصرار کرد و سوگند داد که حتما باید این کار را بکنی و به پیرمردی از بنی امیه گفت : کمانت را به او بده ، او کمانش را به پدرم داد، پدرم تیری به زه نهاد و پرتاب کرد، نخستین تیر درست در وسط هدف نشست ، دومی بر پیکان تیر اول فرود آمد، سومی در پیکان تیر دوم فرود آمد تا تیر هشتم بر پیکان تیر هفتم فرود آمد. فریاد حاضران از تعجب بلند شد، هشام بی قرار گردید، هماندم هشام تصمیم قتل پدرم را گرفت ، پدرم خشمگین شد، هشام دریافت که به پدرم اهانت شده ، برخاست پدرم را احترام کرد و بر تخت نشاند، و با پدرم به گفتگو نشست ، در ضمن گفت : آفرین بر تو این تیراندازی را از چه کسی آموخته ای ؟. پدرم فرمود: می دانی که مردم مدینه گاهی تیراندازی می کنند، من هم در جوانی مدتی این کار را کرده ام و بعد ترک کردم ، تا حال که از من خواستی تیراندازی کنم ، بجا آوردم . هشام گفت : تاکنون تیراندازی به این زبردستی ندیده بودم ، آیا فرزندت جعفر صادق نیز می تواند چنین کند، فرمود: ما کمال و تمام را از همدیگر به ارث می بریم ... گفتگو به دارازا کشید، سرانجام هشام ساکت ماند و امام از دربار خارج شد.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
صمیمیت با مردم
ابوعبیده گوید: من رفیق و همراه امام باقر (علیه السلام) بودم ، سوار بر مرکب که می شدیم نخست من سوار می شدم بعد او، به هر کس که می رسید احوالپرسی می کرد و دست می داد و وقتی از مرکب پیاده می شد با رهگذران سلام و احوالپرسی می کرد و دست می داد. عرض کردم : مولای من ، من از هیچ کس چنین ندیده ام که با مردم این چنین صمیمی باشد؟. فرمود: مومنان وقتی بهم می رسند و با هم مصافحه می کنند تا دست در دست هم دارند گناهانشان آنگونه می ریزد که برگهای پائیزی از درخت می ریزد، و خداوند به آنها نظر می کند تا از هم جدا گردند.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
حفظ یاران
در دوره خفقان و دیکتاتوری بنی امیه امام باقر (علیه السلام) و یارانش شدیدا تحت نظر بودند، صفوان بن یحیی ازجدش نقل می کند که به در خانه امام باقر (علیه السلام) رفتم و اجازه ورود خواستم ، به من اجازه ندادند ولی به دیگری اجازه دادند. به منزل بازگشتم در حالی که بسیار ناراحت بودم بر روی تختی که درحیاط بود دراز کشیدم و غرق در فکر بودم که
چرا امام به من بی اعتنائی کرد، و با خود می گفتم : فرقه های مختلف مانند زیدیه و حروریه و قدریه و... به حضور امام می روند و تا ساعتها نزد امام می مانند ولی من که شیعه هستم اینطور؟ در این فکرها غوطه ور بودم که ناگهان صدای در را شنیدم ، رفتم در را باز کردم دیدم فرستاده امام باقر (علیه السلام) است و می گوید همین اکنون به حضور امام بیا. لباسم را پوشیدم و به حضور مبارک امام شتافتم به من فرمود: ای محمد! حساب قدریه و حروریه و زیدیه و... نیست بلکه ما از تو کناره گرفتیم به خاطر این و آن (یعنی جاسوسان حکومت دوستان ما را نشناسد که باعث آزار آنان گردد). من این گفتار را از امام باقر (علیه السلام) پذیرفتم و خیالم راحت شد.
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
نابینائی که امام را دید
ابوبصیر می گوید: همراه امام باقر (علیه السلام) در مدینه وارد مسجد شدیم ، مردم در رفت و آمد بودند، امام به من فرمود: از مردم بپرس ، آیا مرا می بینند؟ از هر کس سوال کردم پاسخ داد ابوجعفر را ندیدم ، امام در کنارم ایستاده بود،، در اینحال یکی از دوستان حقیقی امام که نابینا بود و ابوهارون نام داشت به مجلس آمد، امام فرمود: از او نیز بپرس . ابوبصیر گوید: ابوهارون پرسیدم آیا ابوجعفر باقر العلوم را دیدی ؟ گفت : مگر کنار تو نایستاده است . گفتم : چگونه فهمیدی ؟ گفت : چگونه ندانم ، در حالی که او نور درخشنده و تابان است .
داستان صاحبدلان / محمد محمدی اشتهاردی
سایه نور
آورده اند که جوانی زاهد از اهل شام به نزدیک ابوجعفر محمد باقر علیه السلام بسیار نشستی . روزی گفت : من به نزدیک تو نه از دوستی تو می نشینم بلکه از تفضل و فصاحت تو می نشینم . امام علیه السلام تبسمی کرد و هیچ نگفت . روزی چند بر آمد، آن جوان نیامد. امام محمد باقر علیه السلام از احوال وی پرسید. گفتند: بیمار است . یکی آمد و آن جوان در گذشت و وصیت کرده است که تو بر وی نماز کنی . گفت : بروید و کار وی بسازید و وی را بشویید و همچنان بر سریرش بگذارید تا من بیایم . پس برخاست و دو رکعت نماز بگزارد و ردای رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر دوش افکند و بدان خانه شد و آواز داد که ای جوان ! برخیز که خدا تو را زنده گردانید. جوان گفت : لبیک یابن رسول الله ! و باز نشست . امام محمد باقر علیه السلام گفت : حالت چون است ؟ گفت : روحم قبض کردند و این ساعت آوازی شنیدم که با وی دهید که محمد بن علی وی را از ما در خواسته . زهی بزرگی امام محمد باقر علیه السلام و زهی بزرگی امام جعفر صادق علیه السلام . مفضل بن عمر گفت : نزدیک مولای خود، ابو عبدالله صادق علیه السلام بودم . امام به صحن سرای من آمد. وی را سایه ندیدم . از آن تعجب کردم . امام علیه السلام آواز داد: یا مفضل ! ما نوریم ، نور را سایه نباشد. هر که تسلیم کند ما را با ما در بهشت باشد.
داستان عارفان / کاظم مقدم
سرافکندگی علما
عمربن ذرقاضی ، و ابن قیس ماصر، و صلت بن بهرام از شخصیتها و علمای برجسته و معروف اهل تسنن در قرن اول هجری بودند، این سه نفر در سفر حج تصمیم گرفتند در مدینه به حضور امام باقر(ع) رسیده و چهار هزار مساءله (روزی سی مساءله) بپرسند (به قول خودشان ، با این کار آن حضرت را در بن بست و تنگنا قرار دهند.) ثویربن فاخته معروف به ابوجهم کوفی که از شاگردان امام باقر(ع) بود، در سفر حج با سه شخص نامبرده همسفر شد، آنها به وی گفتند: چهار هزار مساءله نوشته ایم و می خواهیم از امام باقر(ع) بپرسیم ، از شما خواهش می کنیم ، از امام باقر(ع) برای ما اجازه ورود به حضورش بگیر. ابوجهم می گوید: من پیش خود غمگین شدم ، با آنها وارد مدینه شدیم ، من از آنها جدا شده و به حضور امام باقر(ع) رسیدم ، و جریان را به امام باقر(ع) گفتم و عرض کردم من در این باره غمناک هستم . فرمود: هیچ غمگین مباش ، هر گاه آمدند، اجازه ورود به آنها بده . فردای آن روز، خادم امام آمد و گفت : گروهی با عمربن ذر، آمده اند و اجازه ورود می طلبند. امام فرمود: به آنها اجازه بده وارد شوند، اجازه داده شد و آنها به حضور امام باقر(ع) وارد شدند و پس از سلام نشستند. ولی شکوه امام آنچنان بر آنان چیره شده بود که مدت طولانی گذشت ، که هیچکدام سخن نگفتند. وقتی که امام این وضع را مشاهده کرد، به کنیزش فرمود: غذا بیاور، کنیز سفره غذا را آورد و گسترد، امام باقر(ع) شروع به سخن کرد (تا بلکه آنها نیز سخن بگویند) فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که برای هر چیزی حدّی قرار داده و حتی برای این سفره طعام نیز حدی هست . ابن ذر گفت : حدّ سفره غذا چیست ؟ امام فرمود: خوردن غذا با نام خدا شروع شود، و پس از دست کشیدن از غذا، حمد و سپاس الهی بجا آورده شود. پس از مدتی ، امام از کنیز آب خواست ، کنیز کوزه آبی آورد، امام فرمود: حمد و سپاس خداوندی را که برای هر چیزی حدی قرار داده که بازگشت به سوی آن حد دارد، حتی برای این کوزه حدّی است که به آن منتهی می شود. ابن ذر گفت : حدّ آن چیست ؟ امام فرمود: آغاز نوشیدن ، همراه نام خدا باشد، و پس از نوشیدن حمد خدا را بجای آورد، و از ناحیه دسته کوزه آب نیاشامد، و همچنین از جانب شکستگی کوزه آب نیاشامد (که مکروه است) بعد از غذا، و جمع کردن سفره ، امام باقر(ع) از آنان خواست که سخن بگویند و سؤالات خود را مطرح سازند. ولی آنان همچنان خاموش و ساکت بودند، سرانجام امام از ابن ذر پرسید: آیا از احادیث ما که به شما رسیده ، سخنی نمی گوئی ؟ ابن ذر گفت : چرا ای پسر رسول خدا(ص)، از جمله : رسول خدا(ص) فرمود: انّی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الاخر، کتاب الله و اهل بیتی ، ان تمسّکتم بهمالن تضلوا. : من در میان شما دو چیز گرانقدر به یادگار می گذارم که یکی از آنها بزرگتر از دیگری است : کتاب خدا و اهل بیت من ، هر گاه به این دو تمسّک نمودید، هر گز گمراه نخواهید سد. امام باقر(ع) فرمود: ای پسر ذر! هر گاه (در روز قیامت) با رسول خدا ملاقات کنی و او از تو بپرسد که با ثقلیل (قرآن و عترت) چگونه رفتار کردی ، چه پاسخ می دهی ؟ ابن ذر با شنیدن این سخن ، بی اختیار گریست ، آنچنان که اشکهایش از محاسنش فرو می ریخت و گفت : امّا الاکبر فمر فناه و امّا الا صغر فقتلناه . : اما امانت بزرگتر (قرآن) را پاره کردیم ، و امانت کوچکتر (ائمه اهلبیت) را کشتیم امام فرمود: آری اگر چنین بگوئی ، راست گفته ای ، آنگاه فرمود: یابن ذر لا والله ، لاتزول قدم یوم القیامه حتی تسال عن ثلاث ، عن عمره فیما افناه ، و عن ماله من این اکتسبه و فیما انفقه ، و عن حبّنا اهل البیت . : ای پسر ذر!، سوگند به خدا، در روز قیامت ، هیچ کسی قدم بر نمی دارد مگر اینکه از او سه سؤال می شود: 1 از عمرش ، که در چه راهی به پایان رسانده است . 2 از مالش ، که از کجا بدست آورده و در چه راهی مصرف نموده است . 3 و از حبّ و دوستی ما اهل بیت رسول خدا(ص).
ابوجهم می گوید: آنها برخاستند و رفتند، امام باقر(ع) به خادم خود فرمود: پشت سر آنها برو، مواظب باش ببین به همدیگر چه می گویند. خادم پشت سر آنها رفت و پس از مدتی بازگشت و به امام عرض کرد: همراهان ابی ذر به او گفتند: آیا برای چنین ملاقاتی به اینجا آمده بودید؟ (یعنی مگر بنا نبود چهار هزار مساءله بپرسیم ؟!) ابن ذر گفت : وای بر شما، ساکت باشید، چه بگویم درباره کسی که معتقد است خداوند از مردم در مورد ولایت او سؤال و بازخواست می کند و به حدود و رموز احکام غذا و آب واقف است.
داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی
کلمات کلیدی:
اطعام شیعیان
سدیر یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام بود. او می گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود: ای سدیر آیا روزانه یک برده آزاد می کنی ؟ عرض کردم : نه . امام علیه السلام فرمود: در هر ماه چطور؟
عرض کردم : نه . حضرت فرمود: درهر سال چطور؟ عرض کردم : نه . امام علیه السلام گفت : سبحان اللّه ، آیا دست یکی از شیعیان ما را می گیری و به خانه ببری و به او غذا دهی تا سیر شود؟ به خدا سوگند این کار بهتر از آزاد کردن برده ای است که از فرزندان حضرت اسماعیل باشد.
نهی از منکر امام (ع)
ابوبصیر گوید: در کوفه برای زنی قرآن می خواندم . یک بار در موردی با او شوخی کردم ! بعد از مدتی که به خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم مرا مورد مذمت و سرزنش قرار داد و فرمود: کسی که در خلوت مرتکب گناه شود خداوند به او نظرلطف نمی کند. چه سخنی به آن زن گفتی ؟ از روی شرم و حیا سر در گریبان افکندم و توبه کردم . امام باقر علیه السلام فرمود: شوخی با زن نامحرم را تکرار نکن .
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
تبریک به عمال ستمگر
محمد بن مسلم که یکی از شاگردان امام باقر علیه السلام است می گوید: همراه عده ای کنار درب خانه امام باقر علیه السلام در محضر آن حضرت بودیم . امام علیه السلام نگاهی به مردم کرد که گروه گروه عبور می کنند به بعضی از کسانی که نزد او بودند فرمود: مسئله ای در مدینه پیش آمده است ؟ او عرض کرد: فدایت شوم از طرف حکومت (ظالم) برای مدینه فرمانداری تعیین شده است و مردم به دیدار او می روند تا به وی تهنیت گویند. امام علیه السلام فرمود: به نزد او می روند تا بخاطر پست جدیدش به او تبریک گویند در حالی که او دری از درهای جهنم است.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
تسلیم
عده ای به محضر امام باقر علیه السلام رسیدند و دیدند که یکی از فرزندان او بیمار شده است و امام علیه السلام ناراحت و اندوهگین است . با خود گفتند: اگر این کودک از دنیا برود می ترسیم امام علیه السلام را آن گونه ببینیم که نمی خواهیم در آن حال باشد. چیزی نگذشت که صدای شیون اهل خانه بلند شد و فرزند امام علیه السلام از دنیا رفت . آنگاه حضرت نزد آنها آمد در حالیکه چهره او شاد بود و ناراحتی ها قبل از سیمای او بر طرف شده بود. آنها به امام علیه السلام عرض کردند: فدایت شویم ما ترس آن داشتیم که با مرگ فرزند حالتی پیدا کنید که ما هم بخاطر اندوه شما غمگین شویم . حضرت به آنها فرمود: ما می خواهیم کسی را که دوست داریم بسلامت باشد و ما راحت باشیم اما وقتی امر الهی فرا رسد تسلیم اراده خداوند هستیم.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
مجالست شیعیان با یکدیگر
مسیر گوید: امام باقر علیه السلام به من فرمود:آیا شما شیعیان با یکدیگر خلوت و گفتگو می کنید و آنچه می خواهید می گوئید؟ عرض کردم : آری به خدا، با یکدیگر خلوت می کنیم (در مجالسی که مخالفین شیعه نباشند با یکدیگر می نشینیم) و گفتگو می کنیم و آنچه می خواهیم (از ویژگیهای شیعه) بیان می کنیم . حضرت فرمود: همانا به خدا من دوست دارم که در بعضی از آن مجالس با شما باشم ، به خدا بود و نسیم (عقاید و گفتار حق شما) را دوست دارم ، شما هستید که از دین خدا و دین ملائکه او برخوردارید، پس با تلاش و تقوا (خود و ما را) کمک کنید.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
اسلام حقیقی
ابی جارود گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : ای فرزند رسول خدا! آیا شما دوستی و دلباختگی و پیروی مرا نسبت به خود می دانید؟ امام علیه السلام : آری . عرض کردم : من از شما پرسشی دارم که می خواهم به من پاسخ دهید زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه می روم و همیشه نمی توانم شما را زیارت کنم . امام علیه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض کردم : مرا از دینی که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت می کنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دینداری کنم . امام علیه السلام فرمود: با سخنی کوتاه سوال بزرگی کردی ، به خدا سوگند همان دینی که خود و پدرانم خداوند را به آن دینداری می کنیم به تو می گویم . 1 - شهادت به یگانگی خداوند و رسالت محمد صلی اللّه علیه و آله 2 - اقرار به آنچه پیامبر صلی اللّه علیه و آله از جانب خداوند آورده است . 3 - محبت به دوست ما و دشمنی با دشمنان ما. 4 - پیروی از فرمان ما.
5 - انتظار قائم ما. 6 - کوشش (در انجام واجبات) و پرهیز از محرمات .
ویژگیهای شیعه
ابو اسماعیل گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم فدایت شوم شیعه در محیطی که ما زندگی می کنیم بسیار زیاد است . امام علیه السلام فرمود: آیا توانگر به فقیر توجه دارد؟ آیا نیکوکار از خطا کار در می گذرد؟ و آیا نسبت به یکدیگر همکاری و برادری دارند؟ عرض کردم: نه.
حضرت فرمود: آنها شیعه نیستند شیعه کسی است که این کارها را انجام دهد.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
امید بدون عمل
جمعی از شیعیان در محضر امام باقر علیه السلام بودند، حضرت به آنها فرمود: ای گروه شیعه شما تکیه گاه میانه باشید و (از افراط و تفریط بپرهیزید) تا آنکه غلو کرده به شما باز گردد و کسی که عقب مانده است خود را به شما برساند. مردی از انصار که سعد نام داشت عرض کرد: فدایت شوم : غلو کننده کیست ؟ حضرت فرمود: مردمی که درباره ما چیزی گویند که ما خود نمی گوئیم اینها از ما نیستند و ما هم از آنها نیستیم . آن مرد سوال کرد: عقب مانده کدام است ؟ امام علیه السلام فرمود: کسی که طالب خیر است ، خیر و نیکی به او می رسد و به همان مقدار نیتش پاداش دارد. آنگاه رو به ما کرد و فرمود: به خدا سوگند ما از جانب خداوند براتی نداریم و میان ما و او خویشاوندی نیست و بر خدا حجتی نداریم و جز با اطاعت بسوی خدا تقرب نجوییم . پس هر کس از شما که مطیع خدا باشد دوستی مابرای او سودمند باشد و هر کس از شما نافرمانی خداوند کند دوستی ما سودش ندهد. وای بر شما مبادا فریفته شوید.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری
توجه به آخرت
جابر گوید: خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم ، حضرت فرمود: ای جابر به خدا سوگند که من غمگین و دل گرفته ام . عرض کردم فدایت شوم دل گرفتگی و اندوه شما چیست ؟ حضرت فرمود: ای جابر! همانا خالص و صافی دین خدا به دل هر کس در آید از غیر او بگردد. ای جابر! دنیا چیست و امیدواری چه باشد؟ مگر دنیا غیر از خوراکی است که خوردی یاجامه ای که پوشیدی یازنی است که به او رسیدی ؟ ای جابر همانا مومنین به ماندن در دنیا دل بستند و از رسیدن به آخرت گریزی ندارند. آخرت خانه بقا و دنیا خانه فناست ، ولی اهل دنیا غافلند و گویا مومنانند که آگاه و اهل تفکر و عبرتند: آن چه با گوشهای خود می شنوند آنها را از یاد خدا کر نکند و هر زینتی را که چشمشان بیند از یاد خدا کورشان نسازد. پس به ثواب آخرت رسیدند چنانکه به این دانش رسیدند. که اهل تقوا کم اهل دنیا هستند و تو را از همه بیشتر یاری کنند. اگر به یاد خدا باشی تو را یاری کنند و اگر فراموش کنی به یاد آورند. امر خدا را یاد آور می شوند و بر ان ایستادگی می کنند. برای دوستی پروردگارشان دل از همه چیز کنده و بخاطر اطاعت مالک خویش از دنیا در هراسند و ار صمیم دل به خدای عز وجل و محبت او متوجه شده و فهمیدند که هدف اصلی همین است بخاطر عظمتی که دارد. پس دنیا را چون باراندازی دان که در آن بار انداخته و سپس کوچ خواهی کرد.
قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیهم السلام) / محمد رضا اکبری
سلام پیامبر (ص)
جابربن عبدالله انصاری از یاران راستین پیامبر(ص) بود، او می گوید: رسول خدا(ص) به من فرمود: نزدیک است زنده باشی ، تا فرزندی از فرزندان مرا که از نسل حسین (ع) است دیدار کنی که نامش محمد است یبقر علم الدین بقرا : علم دین را به خوبی بشکافد هنگامی که او را دیدار کردی ، سلام مرا به او برسان. همانگونه که پیامبر(ص) فرموده بود، عمر جابر طولانی شد، تا آن هنگام که امام باقر (ع) را زیارت کرد و سلام پیامبر(ص) را به او ابلاغ نمود. جریان ملاقات جابر با امام باقر (ع) مکرر و مختلف بوده ، در یکی از آنها چنین آمده : روزی جابر امام باقر (ع) را (در آن هنگام که کودک بود) در یکی از کوچه های مدینه دید، گفت : ای پسر تو کیستی ؟ امام باقر (ع) فرمود: من محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب هستم . جابر گفت : به من نگاه کن ، نگاه کرد، پشت به من کن ، او پشت کرد، جابر گفت : سوگند به پروردگار کعبه ، این کودک شبیه پیغمبر(ص) است ، سپس جابر عرض کرد: ای پسرم ! رسول خدا به تو سلام رسانید. امام باقر (ع) گفت : سلام بر رسول خدا(ص) تا هر چه آسمانها و زمین باقی است ، و سلام بر تو ای جابر، که سلام رسول خدا(ص) را به من ابلاغ کردی . جابر مکرر می گفت : ای باقر! ای باقر! ای باقر! براستی که تو شکافنده علوم هستی . از آن پس ، همواره جابر به حضور امام باقر (ع) می آید، و در کنارش می نشست و از محضر علمی آن حضرت ، بهره مند می شد، گاهی جابر (ره) در حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل می کرد، اشتباه می نمود، امام باقر (ع) اشتباه او را تذکر می داد، و او را می پذیرفت و عرض می کرد: ای باقر، ای باقر، ای باقر، خدا را گواه می گیرم که خداوند مقام امامت را در کودکی به تو عطا فرموده است.
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی
پاسخ کوبنده
جابرجعفی (ره) می گوید: ما، در حدود پنجاه نفر بودیم در محضر امام باقر نشسته بودیم ، ناگاه شخصی معروف به کثیرالنوی وارد مجلس شد، که او در مذهب مغیریه بود(که به پیروی از مغیره بن سعید، معتقد بود که امام بعد از امام باقر(ع)، محمد بن عبدالله بن حسن (ع) است و گمان می کرد که عبدالله زنده است و هنوز نمرده است). وقتی او در مجلس نشست ، خطاب به امام باقر (ع) گفت : مغیره بن عمران در کوفه نزد ما است و معتقد است که فرشته ای همراه تو است و کافر و مؤمن ، و شیعه تو و دشمن تو را به تو می شناساند. امام باقر (ع) فرمود: تو چه شغلی داری ؟ کثیرالنوی گفت : گندم فروش هستم .
امام فرمود: دروغ گفتی . او گفت : گاهی جو نیز می فروشم امام فرمود: دروغ گفتی ، بلکه هسته خرما می فروشی . او گفت : چه کسی این موضوع را به تو خبر داد؟ امام فرمود: همان فرشته ای که شیعیان و دشمنان مرا به من می شناساند، و تو سرانجام در حال سرگردانی و حیرانی بمیری . جابر (ره) می گوید: وقتی که به کوفه بازگشتیم ، با عده ای جویای حال کثیر النوی شدیم ، ما را به یک پیرزنی راهنمای کردند، نزد او رفتیم و از او پرسیدیم ، گفت ، سه روز است که کثیرالنوی در حالی که سرگردان و حیرت زده (مانند دیوانگان) بود، از دنیا رفته است.
داستان های شنیدنی از چهارده معصوم(علیهم السلام)/ محمد محمدی اشتهاردی
کلمات کلیدی:
گل عفاف
ابتدای آتش فساد، یک جرقه است .
این جرقّه، رفته رفته شعله میشود.
زین سبب، باید از بروز این جرقّه بیم داشت.
بوییدن عطر و گل، روح را آرامش و دل و جان را نشاط میبخشد.
عفونت مرداب و لجنزار و لاشه هم، آزار دهنده و نفرتآور است.
هر یک از این «گلبرگ»ها عطر خاصّ خود را دارد.
رایحه گلبرگها روح پرور است و شمیم آنها، مشام جان را نوازش میدهد.
مخاطب این دسته گل، هم بانوان با حجاباند که خود را به این جلوهی معنوی آراستهاند و بهای گوهری را که دارند، میدانند.
هم آنان که در ذهنشان نسبت به حجاب، سؤال و ابهام دارند یا خدای ناکرده از قیمت گوهر وجود خویش و سرمایهی عفاف بیخبرند و به اسم آزادی، هیزم آتش گناه و بنزین شعلهی هوس میشوند.
وقتی که پلها شکست و راه برگشت بسته شد، روزی که پیمانه ریخت و آبرو رفت، چه افسوسها که بر این «بنبست بیآبرویی» میخورند و چه «ای کاش ...»های بیثمر بر زبان میآورند.
وقتی با چشم دل میتوان ملکوت را دید،
وقتی میتوان به چشم خدا و فرشتگانش زیبا و آراسته جلوه کرد،
وقتی میتوان جمال و جوانی را نردبان عروج به بام آسمان کرد و با این سرمایه، آخرت و بهشت را خرید، آیا حیف نیست که چشم به گناه آلوده شود و چهره و تن و اندام، دام ابلیس برای شکار گردد و انسان عرشی، زیر آوار هوس و عصیان دفن شود؟!
بستن چشم بر روی «حرام» صد دریچه به روی «باغ معنی» و بوستان کمال میگشاید.
قهرمان کسی است که بر هوسهای شیطانی و وسوسههای ابلیسی غالب آید.
و ... شیعه کسی است که آن چنان زندگی کند که بتواند سربلند و با عزت، به روی محمد و علی و فاطمه علیهم السلام بنگرد.
اینک این شما، و این گلبرگهای «گل عفاف»:
گلبرگ 1: حراج عشق
کاش انسانها به اندازهی کالایی که میخرند، در دل بستنها و محبت پیدا کردنها هم حوصله و وسواس به خرج دهند.
حیف است که دلها، بی در و دروازه باشد و عشقها بیهویت و بیشناسنامه.
چرا بعضی به «گدایی عشق» میپردازند و بعضی به حراج عشق؟
باید از چه گذشت تا به چه رسید؟
آیا آنچه از دست میدهیم، به آنچه به دست میآوریم میارزد؟ برندهایم یا بازنده؟
گلبرگ 2: ترکشهای گناه
آیا آمار مصدومین «ترکش نگاه» را دارید؟
آیا ضایعات «تیرهای مسموم نگاه» را میشناسید؟
آیا میدانید چه تعداد، مبتلایان به ویروس هوس در بستر نگاه آرمیدهاند؟
خواهران ما باید در «سنگر حجاب» موضع بگیرند و برادران ما باید با «واکسن تقوا» خود را واکسینه کنند، وگرنه عوارض «نگاه» و «بدحجابی» دامن دو طرف را میگیرد.
گلبرگ 3: شکرانهی نعمت جمال
اگر زیبایی و جمال، نعمت خداست، شکرانهی آن هم عفاف و پاکدامنی است.
کسانی که به خاطر زیبایی رخسار و دلفریبی اندام به گناه میافتند، یا دیگران را به گناه میاندازند، حق این نعمت را ادا نکردهاند.
جمال، هرگز مجوز ارتکاب گناه و افتادن به دام و دامن آلودگی و افکندن دیگران به باتلاق فساد نمیشود.
روزی از این نعمت سؤال خواهد شد و حسرت برای آنان است که از این راه به دوزخ بروند.
گلبرگ 4: عشقهای خیابانی
پشت بعضی از نگاههای مسموم و محبتهای فریبا، درهی هولناکی از سقوط و شب تاریکی از بدبختی است.
بعضی قیمت خود را نمیشناسند و خود را ارزان میفروشند.
همهی مدعیان دوستی و عشق، خریدار نیستند، بلکه فقط قیمت میکنند.
اگر نورافکنی بیندازید، عمق تیرگیهای وحشتناک این عشقهای خیابانی و تلفنی را خواهید دید.
شما که نمیخواهید آیندهی خود را آتش بزنید، خیلی راحت به هر کس اعتماد نکنید.
گلبرگ 5: چشم، دریای هوس
عاقلانه نیست که انسان برای لذت دیگران، عذاب الهی را برای خود بخرد.
وقتی چشم دریای هوس شود، قایق گناه در آن حرکت میکند و موج عصیان پدید میآورد.
رابطهی «گناه» و «نگاه» چه قدر است؟
آنان که از تیر نگاههای مسموم پروا نمیکنند، شکار گرگهای هوسران میشوند.
آنگاه ... دست و پا زدنها به جایی نمیرسد.
برای مصون ماندن از «تیر نگاه» چه باید کرد؟
کلمات کلیدی:
گلبرگ 6: خودفراموشی
هوشیار باشیم که دامهای فریب، جاذبههای گناه، آنتنهای وسوسهگر و فیلمها و سیدیهای دجّالگونه، ایمان و عفاف ما را نربایند.
خدافراموشی، خودفراموشی را درپی دارد.
هر که ارزش خود را نداند، خویش را حراج میکند و زیر قیمت واقعی میفروشد.
ارزش اجناس دست دوم خیلی پایینتر است.
گلبرگ 7: باید «دام» و «دانه» را شناخت.
ما هر لحظه بر سر دو راهی «فسق» و «فلاح» ایستادهایم.
بیش از هر چیز نیازمند «چراغ ایمان» و «سپر تقوا» و چشمان آگاه و عبرتبین هستیم تا در پیچ و خم زندگی در کام فساد و دام گناه نیفتیم.
گوهر عفاف را پاس بداریم تا کرامت انسانی خود را از دست ندهیم.
گلبرگ 8: قیمت وجود
صاحبان گنج و گوهر، جواهرات خود را در معرض دست و دید رهگذران نمیگذارند تا جلوه کند و سارق را به هوس اندازد.
کاش بانوان، قدر و قیمت وجود خود را بدانند و با جلوهگری، چشم و دل هوسبازان را نربایند و گنج عفاف را در معرض هجوم و غارت قرار ندهند.
بعضیها چه راحت خود را به دام میاندازند و با پای خود به قربانگاه میروند.
گلبرگ 9: مروارید نفیس
پاکدامنی و عفاف، گوهری قیمتی و مرواریدی ارزنده است که باید با هزاران چشم از آن مراقبت کرد.
این گوهر اگر گم شود، دیگر به دست نمیآید و این مروارید اگر بشکند، دیگر درست نمیشود.
پس مواظب دزدان عفاف و غارتگران سرمایهی حجاب باشیم.
مگر مروارید شکسته قیمتی دارد؟
گلبرگ 10: ثمرهی باغ زندگی
باغبان، محصول باغ و بوستانش را به تاراج و حراج نمیگذارد، بلکه از آن مراقب میکند.
حجاب و عفاف، ثمرهی باغ زندگی و بوستان عمر است.
چرا باید گل حیا پر پر شود و لگدمال عابران بیخیال و رهزنان بیانصاف گردد؟!
کسی که نگهبان سرمایهاش نباشد، شایستهی هر نوع ملامت است.
گلبرگ 11: دژ کرامت
هیچ کس به اسم آزادی، دیوار خانهاش را برنمیدارد و در حیاطش را باز نمیگذارد.
چون ممکن است دزدی رخنه کند و اموالش را به یغما ببرد.
حجاب، دیواری است که راه را بر دزد عفاف میبندد و زن را در دژ کرامت مصون میسازد.
این دیوار را برنداریم و این دژ را ویران نسازیم.
گلبرگ 12: گوهر عفاف
هر چیزی که نفیستر و قیمتیتر باشد باید از آن بیشتر مواظبت کرد تا به غارت نرود.
کسی که ارزش گوهر عفاف را میداند، با بدحجابی آن را زیر دست و پای غارتگران نمیاندازد و خود را به طعمهای برای گرگهای هوسباز تبدیل نمیکند.
به فرزندانمان بیاموزیم که از گوهر عفافشان هوشیارانه پاسداری کنند.
گلبرگ 13: نگاههای مزاحم
وقتی شما در خانهی خود را میبندید یا پشت پنجرهی اتاقتان پرده میزنید، خانهی خود را از گزند بیگانه و نگاههای مزاحم و حشرات موذی ایمن ساختهاید.
چه زیبا گفتهاند که:
«حجاب، مصونیت است نه محدودیت»!
با حجاب خویش، نگاههای مزاحم را ناکام بگذارید.
گلبرگ 14: انتخاب، نه تحمیل
حجاب یک انتخاب است، نه تحمیل.
آنان که حجاب را آگاهانه برمیگزینند، میخواهند «گوهر عفاف» خود را از تاراج مصون نگه دارند.
این است که بر انتخاب خود افتخار میکنند و با حرف این و آن، سست و بیانگیزه نمیشوند و تابع جوّ نمیگردند، چون از قیمت گوهری که دارند باخبرند.
کلمات کلیدی:
گلبرگ 15: حجاب، سلاح مقاومت
دختران و بانوان فرزانه و فهیم، وقتی به بلوغ فکری میرسند، متین و باوقار میشوند. نه با هر موج به این سو و آن سو میروند و نه رضای خدا را با پسند مردم عوض میکنند.
اگر حجاب، سلاح مقاومت در برابر بیبندوباری است، شگفتا که کسانی خود را خلع سلاح میکنند و در برابر هجوم فساد، بیدفاع میمانند.
گلبرگ 16: دل پاک، نگاه پاک
حجاب ظاهری ریشه در عفاف درونی دارد.
کسی که بخواهد پاک شود، ظاهر و باطنش را باید یکی کند.
آنان که بیقید و لاابالیاند،ولی میگویند «دلت پاک باشد»، نمیدانند که پاکدل در پاکی رفتار و متانت و وقار نمایان میشود و از دل پاک، جز نگاه پاک برنمیآید.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.
نمیتوان پذیرفت که از کسی عفونت گناه به مشام برسد، ولی مدعی باشد که دلش پاک است.
گلبرگ 17: عصارهی گل نجابت
عصارهی گلهای عالم تبدیل به «عطر» میگردد و در شیشهی دربسته نگاهداری میشود.
اگر در شیشهی عطر باز بماند، عطرش میپرد و اگر کسی با حجاب و پوشش، عطر عفاف خود را حفظ نکند، از ارزش و اعتبار میافتد.
رایحهی دلانگیز عفاف را نباید در مزبلهی نگاههای شیطانی رها کرد و گل نجابت را نباید در دست پلید هوسبازان پرپر ساخت.
گلبرگ 18: ویروس گناه
بعضی از نگاهها ویروس گناه منتشر میکنند و بعضی از چهرهها حشرهی مزاحمت دور خود جمع میکنند.
قیافههای بزک کردهای که نگاههای حرام را به سوی خود جلب میکند، مرداب حشرهخیز است و موهای افشان و در معرض تماشا، شعلههای آتش دوزخ است که هم خود را میسوزاند هم جوانان را به آتش گناه میافکند.
حیف نیست که زن با کرامت، به یک بوتیک سیار تبدیل میشود؟!
گلبرگ 19 : کدام رابطه؟
برای شناخت زشتی و زیبایی چهره و لباسمان به «آینه» نگاه میکنیم.
زیبایی و زشتی اخلاق و خصلتها و عملهای خود را در کدام آینه بنگریم؟
رابطهی ما با خودمان، رابطهی یک تاجر است با سرمایهاش، رابطهی یک کشاورز با زمین و زراعتش، رابطهی یک باغبان با گلها و درختهایش، رابطهی یک دانشآموز با درسها و نمرهها و کارنامهاش.
آیا سود میبریم یا زیان، گل میپروریم یا خار؟
میروییم یا میپژمریم؟
کارنامهی ما «قبولی» است یا «ردّ»؟
گلبرگ 20 : حیای مریم
زنان خوب، میراثدار عفاف فاطمه و حیای مریماند، دریغا که بازیچهی هوس شوند و به ویروس گناه آلوده گردند.
دزدان ایمان و غارتگران شرف در کمیناند و کوچه و خیابان، شکارگاه صیادان است.
گوهر عفت و نجابت، کم ارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
کسی که مراقبت سرمایههای ارزشمند خود نباشد، اگر غارت شد و مورد دستبرد قرار گرفت، باید خودش را ملامت کند.
گلبرگ 21 : نیش نگاه مسموم
آنکه خود را در معرض دید و تماشای نگاههای مسموم و چشمهای ناپاک قرار دهد و به دلبری و جلوهگری بپردازد، همیشه برندهی این بازی نیست!
روزهای ندامت هم در پیش است.
هر که خود را با سپر حجاب مصون نسازد، از زهر نگاهها و نیش پشههای شهوت در امان نخواهد بود.
گاهی زهر و مسمومیت این نگاهها تا آخر عمر، در وجود انسان میماند و هیچ پادزهری آن را درمان نمیکند.
کلمات کلیدی:
گلبرگ 22 : پشت دیوار ندامت
آنکه «کودک عفاف» را جلوی صدها گرگ گرسنه میبرد و به تماشا میگذارد،
آنکه «یوسف زیبایی» را به چند سکه تقلبی و بدلی میفروشد،
آنکه بدون «لباس تقوا» به صحنهی شعلهور گناه میرود،
روزی هم پشت دیوار ندامت مینشیند و اشک ندامت بر دامن حسرت میریزد،
سرانجام هم در آخرت، در آتش بیپروایی و بیتقوایی خود خواهد سوخت.
آیا دیدن این همه طعمههای تباه شده و پشیمان کافی نیست که دیگران این راه را دوباره تجربه نکنند؟!
گلبرگ 23 : همسو و همسان با الگو
به خود میبالیم که محبت زهرا علیها السلام در دل داریم و افتخار ما عشق به زینب کبری است.
این محبت اهل بیت علیهم السلام باید خود را در زوایای زندگی ما نشان دهد.
شباهت ما و این دو الگو در چیست؟
اگر عفت و عبادت و حیای فاطمی و صبر و شجاعت و وفای زینبی در ما نباشد، چگونه ثابت کنیم که شیعهی زهرا و پیرو زینبیم؟ ... آیا ادعای خالی را از ما میپذیرند؟
بکوشیم با اسوههای کرامت و نجابت همسو شویم.
گلبرگ 24 : غنچههای نجابت
عاقل آن است که اندیشه کند پایان را ...
از اول که جامهی عفاف به زیبایی و کرامت آراسته است و سفیدی و شفافی عصمت را دارد، نباید گذاشت چرکابهی گناه و معصیت بر آن بپاشد.
از اول باید مواظب بود که پای بیگانه به مزرعهی نجابت باز نشود و دست تجاوز به غنچهها و بوتههای نورس عصمت نرسد.
وگرنه ... پس از لگدمال شدن گل وجود، اشک و فغان و ندامت بیثمر است و آب و آبروی رفته را برنمیگرداند.
گلبرگ 25 : سنگر مقاومت
وقتی حجاب، سلاح و سنگر باشد، زنان با حجاب هم مرزبانان عفاف و شرفند.
مهاجمان فرهنگی میکوشند با تضعیف حجاب و ترویج عریانی، زنان و دختران جامعه را خلع سلاح کنند.
کسی که از دشمن و شیوههای هجوم او آگاه باشد، به این خلع سلاح تن نمیدهد!
گلبرگ 26: هنر پاک ماندن
چرا برخی از جوانان شرط «احتیاط» را از دست میدهند و خود را در معرض بارش تیرها و ترکشهای خطرناک قرار میدهند؟
آیا این همه افراد ترکشخورده از نگاههای مسموم و فلج شده از ارتباطهای آلوده و شوم برای عبرت کافی نیست؟
هنرمند کسی است که بتواند در فضای آلوده، پاک و عفیف بماند وگرنه گناه و آلودگی که هنر نیست و از همه کس برمیآید ...
گلبرگ 27: صحنههای ضبط شده
آنان که از بیحجابی و برهنگی و خودنمایی لذت میبرند شاید فراموش کردهاند که دستگاههای دقیق خدا، این صحنهها را ضبط و فیلمبرداری میکند و فردای قیامت مورد سؤال قرار خواهد داد.
آیا حاضرید فیلم تماسها و روابط شما در قیامت به نمایش عمومی درآید و رسوایی به بار آورد؟
محکمهی الهی اسناد و مدارک فراوان از اعمال ما در اختیار دارد. برای آنها چه جوابی داریم؟
گلبرگ 28: وسوسهی گناه
دزدان عفاف، از دیوار کوتاه بدحجابی و بیحجابی، راحتتر به حریم کرامت زنان و دختران دستبرد میزنند اما زنان باحجاب چون در سنگر حفاظتی عفاف و پوششاند، از این گونه تعرضها و وسوسههای شیطانی مصونترند.
خوشا آنان که با پوشش و حجاب، محیط را هم برای خودشان ایمن و سالم میسازند، هم وسیلهی هوسبازی دیگران نمیشوند و بیماردلان را به وسوسهی گناه و شعلهی هوس نمیاندازند.
گلبرگ 29: نقاب مهربانی
انوان و دختران، به خاطر ارزش و کرامتی که دارند، نباید در بازار سوداگران شهوت، خود را به بهای چند نامه و نگاه و لبخند و پیام بفروشند.
کامجویان دیوسیرت، نقاب مهربانی به چهره میزنند و مدعی عاشقی میشوند اما وقتی گل عصمت را چیدند و زیبایی کرامت را از بین بردند، قربانی خود را زیر پای خود له میکنند، یا مثل دستمال مصرف شده، دور میاندازند.
و ... چه خوش باورند، آنان که تسلیم میشوند.
گلبرگ 30 : حجاب، قلعه یا زندان؟
حجاب، زندان نیست که زنان در آن محبوس باشند، بلکه قلعه و دژی است که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیری میکند.
زنان با حجاب، قلعهنشینانیاند که به مزاحمان اجازهی ورود به حریم عفاف نمیدهند و در این حصار بلند از گوهر عفاف پاسداری میکنند.
گلبرگ 31 : زیبایی سیرت یا صورت؟
بیحجاب یا بدحجاب، همچون شاخهای بیرون از حصار باغ است که طمع هر رهگذر را به سوی خود جلب میکند.
هر شاخه که از باغ برون آرد سر
در میوهی آن طمع کند راهگذر
گل عفاف در بوستان حجاب میروید و عطر پاکی، وجود زنان محجبه را قیمتی میکند.
آنان که از سیرت والا محرومند، به نمایش صورت خود میپردازند.
کلمات کلیدی:
گلبرگ 32 : جواهر اصلی و بدلی
پیروان آرایش و تجمل، ویترین مد و بوتیک تماشای دیگرانند.
فاقدان کمال سیرت میکوشند جمال صورت را به نمایش عمومی بگذارند و احساس کمبود شخصیت را جبران کنند.
کسی که جواهر اصلی دارد، به بدلی رو نمیآورد.
دریغ بر کسی که قیمت خود را در چند قطعه طلا یا چند دست لباس بداند.
گلبرگ 33 : زیبارویان عفیف
اگر عفاف و پاکدامنی را بر خوبیهایتان بیفزایید، امتیازتان بیشتر میشود و اگر چهره و جمال شما را به گناه افکند، از امتیاز شما کم میشود.
خداوند در میان جوانان و زیبارویان، آن قدر نمونههای عفاف و پاکدامنی دارد که به رخ انسان بکشد و راه بهانه را بر معصیتکاران ببندد.
آنان که هم «مال و جمال» دارند و هم «عفاف و کمال»، حجت خدا بر دیگرانند.
هرگز مباد که نعمت، وسیلهی عذابمان گردد؟!
گلبرگ 34 : برگ هویت
شاید لباس را زود به زود بشود عوض کرد یا خانه را فروخت ولی «فرهنگ» و «اخلاق» هویت ماست.
نباید به این زودی و سادگی، شخصیت و هویت خود را بفروشیم و عوض کنیم.
برای مقاومت در برابر سیل تهاجم فرهنگی باید «سدّ ایمان» زد و از مرز عقیده و و اخلاص و فرهنگ حجاب و عفاف نگهبانی کرد.
خودباختگان در برابر فرهنگ بیگانه، به راحتی «خدا» را هم میبازند.
برگهی «هویت» خود را گم نکنیم!
گلبرگ 35 : پروندهی قابل دفاع
علمکرد ما، در شب و روز بایگانی میشود.
حرفها، رفتارها، گفتهها، شنیدهها، رابطهها، لبخندها، نگاهها و همهی لحظات تیره و روشن زندگی، برای ما یک «پرونده» تشکیل میدهد.
روزی هم بر اساس محتوای این پرونده، مؤاخذه و محاکمه خواهیم شد.
خوشا به حال کسی که پروندهای «قابل دفاع» داشته باشد و از فاش شدن «نامهی اعمال» خود نگران
نباشد.
گلبرگ 36 : تار و پود متانت
چادر و مقنعهای که قامت کوچک و چهرهی نجیب دخترکان معصوم را میآراید، تار و پود حجاب و متانت در بزرگسالی است.
دختران اگر از کوچکی با مفهوم حیا و حجاب انس بگیرند، در بزرگی کمتر آسیبپذیر میشوند.
نهال عشق به حجاب را از کودکی در دل فرزندانمان بکاریم، تا در بزرگی ثمر دهد.
گلبرگ 37 : خودمان باشیم
ظاهر در باطن مؤثر است.
باطن هم در حالات و رفتارهای ظاهری اثر میگذارد.
کسی که در لباس، قیافه، نوع زندگی، فرهنگ اجتماعی و آداب و رسوم از بیگانه پیروی کند و الگو بگیرد، کم کم شخصیت و هویت او هم بیگانه میشود و شباهت ظاهری به تدریج او را به «فرهنگپذیری» میکشد.
ما که قومی با فرهنگ و ریشهدار و غنی هستیم، چرا در فرهنگ و آداب از بیگانه گدایی کنیم؟!
خودمان را از یاد نبریم، خودمان باشیم.
گلبرگ 38 : آینهی ایمان
عشق به قرآن و اهل بیت را از دل و درون به اندام و برون آوریم و از باطن به ظاهر و از سیرت به صورت.
یگانگی «بود» و «نمود» و یکسانی ادعا و عمل گواه ایمان صادق ماست.
اگر رفتار ما تابلوی باورهای دینی ما باشد و اگر ظاهر ما آینهی باطنمان گردد، شاهد آن است که در عقیده به قرآن و مکتب صادقیم.
حجاب یکی از این تابلوها و آینههاست ...
گلبرگ 39 : پرورشگلهای حیا
اگر از عفونت مرداب رنج میبرید،
اگر از خارستان محیط ناراحتید،
اگر از بیفروغی دلها و کوچهها و خیابانها در هراسید،
در بوستان زندگی گلی بکارید و به جای دشنام به تاریکی، چراغی روشن کنید و به جای نفرین به
مرداب و خارستان، گلستان معطر بسازید.
شما که باغبان حیا و عفافید، چند گل زیبا پرورش دادهاید؟
هر دختر با ایمان و باحجاب و پاک و نجیب که تربیت کنید، گامی برای خشکاندن مرداب برداشتهاید و ظلمت را شکستهاید.
گلبرگ 40 : منطقهی ورود ممنوع
کسی که «خط قرمز»های نگاه را نشناسد. به منطقهی «ورود ممنوع» وارد میشود و گرفتار میگردد.
مگر به هر چه «دیدنی» است، باید نگریست؟
چشمی که حریم زندگی شخصی دیگران را مراعات نکند و «هرزهبین» شود، از قیمت میافتد.
نگاه، گاهی تیر مسموم شیطان است و میان نگاه و گناه، گاهی فاصلهی اندکی است.
کسی که حریف چشم خود نیست و نگاهش را نمیتواند کنترل کند، چه ادعایی دارد؟!
منبع: گل عفاف
کلمات کلیدی:
نکات آموزنده در زندگی حضرت زهرا (س)
نکات آموزنده در زندگی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) چیست؟
1) او از همان دوران کودکی شریک مشکلات و ناهمواریهای زندگی پدر بزرگوار خود بود.
روزی که بر بنی هاشم حصر اقتصادی زده شد و هر نوع داد و ستد با این گروه ممنوع اعلام گشت، پیامبر(ص) ناچار شد با هشتاد نفر از نزدیکان و گروندگان به وی، در درّه ای به نام شِعْب ابی طالب بسر ببرد. در آن هنگام دخت گرامی او سه ساله بود زیرا او در سال پنجم بعثت دیده به جهان گشود و حصر اقتصادی در سال هفتم هجرت آغاز شد و سه سال نیز به طول انجامید. آن کودک به ظاهر خردسال، مانند دیگر زندانیان و محصوران در شِعْب، سه سال تمام با محرومیت و گرسنگی دست به گریبان بود، زیرا غذائی که به آنان به صورت غیر رسمی می رسید، آنان را حتی نیم سیر نیز نمی کرد و همین زندگی مشقت بار، روح استقامت و پشتکاری را در آن کودک پدید آورد، روشن است که زندگی در مشقت و رنج، انسان را مانند فولاد آبدیده، مقاوم میسازد. بر خلاف زندگی در ناز و نعمت که نتیجه ای جز شکست پذیری ندارد.
2 ) دختر گرامیرسول خدا علاوه بر سختی های شعب ابی طالب با رنجها و دردهای دیگری نیز روبرو شد هنوز پنج بهار از عمر او نگذشته بود که مادر گرامیخود حضرت خدیجه را از دست داد. مادری که برای دختر حصن و حصین و دژ محکمیبود و در عین حال برای شوهر خود نیز، زن با وفا و فداکاری بود. ممکن است این نوع سختی ها به ظاهر بلا و گرفتاری شمرده شود امّا از دیدة عرفانی نوعی رحمت بشمار آید. ای کاش گرفتاری ظاهری او تنها مرگ مادرش بود ولی چند روزی از مصیبت مادر نگذشته بود که عموی پدر بزرگوار خود ابو طالب را نیز از دست داد و مصیبتی بر مصیبتی افزوده شد.
3 ) رسول گرامی (ص) در سال سیزدهم بعثت، مکه را به عزم اقامت در مدینه ترک گفت به هنگام ترک مکه، به علی(ع) دستور داد که پس از وی فواطم را همراه خود به مدینه بیاورد و یکی از آن فواطم، فاطمه دختر گرامی پیامبر(ص) بود.فاطمه همراه دو فاطمة دیگر بنام، فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی (ع)، فاطمه بنت زبیر، مکه را به عزم مدینه ترک گفتند بار دیگر دختر پیامبر در کنار پدر قرار گرفت و در رنج و غم او شرکت جست، همچنان که در مکه نیز شریک غم او بود چنان که مورخان می نویسند: پیامبر در مسجد الحرام در حال سجده بود یکی از مشرکان بچه دان شتری را بر پشت پیامبر افکند لباس او را آلوده ساخت، دختر گرامیپیامبر در گوشة مسجد نشسته بود دوان دوان به کمک پدر شتافت و با آبی که همراه داشت آلودگی از جامه او پاک کرد. نتیجه می گیریم: زهرای اطهر پیوسته در کنار پدر و انقلاب آسمانی او قرار داشت و پدر را تأیید و او را کمک می کرد.و بر ایمان و تقوای خود می افزود. و هرگز راحت طلبی را بر هدف مقدم نمیداشت، این نه تنها محیط مکه است که به کمک پدر میشتابد، در جنگ اُحد که در مدینه رخ داد نیز چنین کاری را انجام داد و با آوردن آبی چهرة پدر را شستشو داد و او را نوازش کرد.
4 ) خواستگاری علی (ع) از زهرا (س)، عقدی که بسته شد، جهیزیه ای که همراه خود به خانه بخت برد همگی از نکات آموزندة زندگی اوست.او به دنبال یک انسان کامل بود که با روح و روان او همسو باشد نه بدنبال انسان ثروتمندی که از نظر روحی کاملاً با او بیگانه باشد، وقتی عبد الرحمان بن عوف و امثال او از زهرا (س) خواستگاری به عمل آوردند دخت گرامیپیامبر به هیچ یک پاسخ مثبت نگفت. برخی از خواستگاران به رسول خدا گفتند من طلاها و نقرهها را آنچنان میچینم ک طرف مقابل، بنده را نمیبیند مع الوصف زهرای اطهر (س) به هیچ یک رضایت نداد. او برای همسری، انسانی را می خواست که در اتاق محقری با اثاثیه ای بسیار کم امّا دلی پر از ایمان و تقوا زندگی کند.
5 ) همسر بودن زهرا نسبت به علی مانع از آن نبود که پیوسته با او مؤدبانه سخن بگوید یک بار هم در طول زندگی همسر را به نام فرزند ابو طالب صدا نکرد، بلکه صدای همسر پیوسته با ادب مناسب و آهنگ مناسبتر بود به گونه ای که به کانون زندگی حرارت و گرمی می بخشید، فقط یک بار در یک جریان سیاسی که حق وی را غصب کردند و علی خانه نشین شده بودـ فقط در این یک بار ـ او را فرزند ابو طالب خواند و گفت چرا در خانه نشسته ای و مانند کودکی در رحم، زانوهای غم را در بغل گرفته ای.
6 ) دخت گرامیپیامبر نزد پدر آموزش میدید و از علوم و آگاهیهای پدر بهره میگرفت او نه تنها کارهای خانه را انجام میداد بلکه هنگامیکه پدر بزرگوارش وارد خانه می شد از او مسایلی میآموخت و همگی در صحیفه ای ضبط میشد که
بعدها به نام مصحف زهرا(ص) معروف گشت و این صحیفه در نزد امامان مانند حضرت باقر و صادق (ع) موجود بود که به آن مراجعه می کردند و جریانهایی را پیشگویی می کردند.
7 ) در کنار کارخانه و آموزشهای علمیو فکری، عبادت زهرا (س) مورد توجه پیامبر (ص) بود او بسان حضرت مریم (ع) در محراب عبادت میایستاد و نور عبادت او خانه را روشن میساخت حالا این چه نوری بود که محیط زندگی را روشن میساخت برای ما روشن نیست.
8 ) فصاحت و بلاغت حضرت زهرا از خطبه یادگاری او مُبان و آشکار است خطبه ای که مهاجر و انصار را متأثر کرد، تاریخ زندگی عرب را تشریح نمود، خدمات پدرش را در بالا بردن تمدن آنان به رخ آنان کشید، سپس از عملکرد آنان پس از در گذشت پیامبر سخت انتقاد کرد بالأخص محرومیت خود را از ارث پدر به رخ خلافت کشید که چگونه او را از حق واقعی او محروم ساخته اند. در این خطبه یک جهان تاریخ، یک دنیا نکات آموزنده است ، نکته قابل توجه آنجاست که او این خطبه را ارتجالاً و بدون مقدمه ایراد کرد، بدون آنکه کوچکترین یاد داشتی در اختیار داشته باشد، و از دختر گرامی پیامبر جز این انتظار نبود.
چــرا نـام کوثــر؟ کوثر مبالغه در کثرت است.طبرسی فرموده کوثر چیزی است که کثرت از شأن آن است و کوثر خیر کثیر است. فاطمه الزهراء سلام الله علیها خیر کثیری است که به پیامبر صلی الله و آله و سلم عطا شد.
انا اعطنیاک الکوثر
ما به تو کوثر (خیر و برکت فراوان) عطا کردیم.
فصل لربک و انحر
اکنون که چنین است برای پروردگارت نماز بخوان و قربانی کن.
أن شانئک هو الابتر
مسلما دشمن تو ابتر و بلا عقب (بدون نسل) است.
در شأن نزول این سوره می خوانیم:
عاص بن وائل که از سران مشرکان بود پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را به هنگام خارج شدن از مسجد الحرام ملاقات کرد، هنگامی که عاص بن وائل وارد مسجد شد به او گفتند: با که صحبت می کردی؟ گفت: با این مرد ابتر! این تعبیر را به خاطر این انتخاب کرد که عبد الله پسر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از دنیا رفته بود و عرب کسی را که پسر نداشت ابتر ( بلا عقب می نامید) و لذا قریش این نام را بعد از فوت پدر پیامبر برای حضرت انتخاب کرده بود (سوره فوق نازل شد و پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم رابه نعمت های بسیار و کوثر بشارت داد و دشمنان او را ابتر خواند)
توضیح این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دو فرزند پسر از بانوی گرامی اسلام، حضرت خدیجه سلام الله علیها داشت یکی قاسم و دیگری طاهر که او را عبدالله نیز می نامیدند و این هر دو، در مکه از دنیا رفتند و پیغمبر اکرم صلی الله
علیه و آله و سلم فاقد فرزند پسر شد این موضوع زبان بد خواهان قریش را گشود. کلمه ابتر را برای حضرتش انتخاب کردند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در سال هشتم هجری در مدینه از ماریه قبطیه، صاحب فرزند ذکور دیگری به نام ابراهیم شد، اتفاقا او نیز قبل از آن که به دو سالگی برسد چشم از جهان پوشید و وفات او قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را آزرد آنها طبق سنت خود برای فرزند پسر اهمیت فوق العاده ای قائل بودند و او را تداوم بخش برنامه های پدر می شمردند.بعد از این ماجرا آنها فکر می کردند با رحلت پیغمبر اکرم صلی الله عیله و آله و سلم برنامه های او به خاطر نداشتن فرزند ذکور تعطیل خواهد شد و خوشحال بودند. سوره کوثر نازل شد و خداوند در این سوره به طور اعجاب آمیزی به آنها پاسخ گفت: و خبر داد که دشمان او ابتر خواهند بود و برنامه اسلام و قرآن هرگز قطع نخواهد شد. بشارتی که در این سوره داده شد از یک سو ضربه ای بود بر امیدهای دشمنان اسلام و از سوی دیگر تسلی خاطری برای رسول الله بود که بعد از شنیدن آن لقب زشت و توطئه دشمنان، قلب پاکش غمگین و مکدر شده بود.
کوثر یک معنی جامع دارد و آن، خیر وسیع و فراوان است و مصادیق آن زیاد است ولی بسیاری از بزرگان علمای شیعه وجود مبارک فاطمه الزهراء سلام الله علیها را یکی ا ز روشنترین مصداقهای آن دانسته اند چرا که شأن نزول آیه می گوید: آنها پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را متهم می کردند که بلا عقب است. قرآن مجید ضمن نفی سخن آنها می گوید: ما به تو کوثر دادیم.از این تعبیر استفاده می شود که این خیر کثیر، همان فاطمه زهراء سلام الله علیها است زیرا نسل و ذریه پیامبر صلی الله عیله و آله و سلم به وسیله همین دختر گرامی در جهان انتشار یافت، نسلی که نه تنها فرزندان جسمانی پیغمبر بودند، بلکه آیین او و تمام ارزشهای اسلام را حفظ کردند و به آیندگان ابلاغ نمودند نه تنها امامان معصوم اهل بیت علیهم السلام که آنها حساب مخصوص به خود دارند، بلکه هزاران نفر از فرزندان فاطمه سلام الله علیها در سراسر جهان پخش شدند که در میان آنها علمای بزرگ نویسندگان، فقها، محدثان، مفسران، والامقام و فرماندهان عظیم بودند که با ایثار و فداکاری در حفظ آیین اسلام کوشیدند.
در اینجا به بحث جالبی از فخر رازی برخورد می کنیم که در ضمن تفسیرهای مختلف کوثر می گوید:
قول سوم این است که این سوره به عنوان رد بر کسانی نازل شده که عدم وجود اولاد را بر پیغمبر اکرم خرده می گرفتند. بنابراین معنای سوره این است که خداوند به او نسلی می دهد که در طول زمان باقی می ماند. ببین چه تعداد از اهل بیت را شهید کردند در عین حال جهان مملو از آنهاست این درحالی است که از بنی امیه (که دشمنان اسلام بودند) شخصی قابل ذکری در دنیا باقی نمانده، پس بنگر و ببین چقدر از علمای برزگ در میان آنهاست. مانند امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام و رضا علیه السلام و نفس زکیه و ... کوثر که به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم عنایت شده است. همان کثرت نسل و ذریه آن حضرت است، پس مراد از کوثر یا فقط کثرت ذریه آن حضرت است و یا مراد از کوثر خیر بسیار است. که در ضمن آن کثرت نسل پیامبر نیز مورد نظر است، زیرا اگر کثرت نسل پیامبر ملحوظ نباشد، آیه اخیر «أن شانئک هو الابتر، دشمن تو بی نسل خواهد ماند و او ابتر خواهد شد.» بدون فایده خواهد بود، پس آیات قبل باید پیرامون نسل پیامبر باشد. تا این سخن از ابتر بودن دشمن پیامبر معنا دهد و بی فایده نباشد.
منبع: فارسی طب
کلمات کلیدی: