آزادی حسینی
(شب دهم محرم، 26 / 2 / 1376.)
آیات قرآنی برای صبر و شکیبایی، امتیازات فوقالعادهای مطرح کرده است. سرگذشت بشر هم در تاریخ نشان میدهد که پیروزمندانِ تاریخ کسانی بودند که از نعمت بسیار بزرگ صبر و تحمل و متانت، در حد اعلا برخوردار بودند. صبر آنان به جهت علم به علل، علم به شرایط و توجه به این نکته بود که اینطور نیست که هر کس با حق باشد، همان لحظه باید پیروز شود.
وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر [1] .
«و همدیگر را به حق سفارش و به شکیبایی توصیه کردهاند (سفارش کردهاند.)»
ضمناً به همدیگر بفهمانید که واقعیت چنان نیست که هر وقت حق از آنِ کسی بود، یا حق در اختیار کسی بود، او میتواند آن را اجرا کند و میتواند آن را به جا بیاورد و از مردم برای احقاق حق استفاده کند.
درباره آیه مذکور، کمی تأمل کنید. این آیه را از زبان کسی میشنوید که صد درصد حق را با خودش میدید و صد در صد حق با او بود. اگر این انسان بزرگ (پیامبر صلی الله علیه وآله)، از بالاترین قله تاریخ به بشر نمینگریست، این سخن و وحی از زبان او جاری نمیشد. و اگر این سخن حق نبود، به صورت وحی بر او نازل نمیشد. حق، با آرامش و صبر و شکیبایی همراه است. در جملاتی از نهجالبلاغه هست که کسی که میخواهد میوه درختی را قبل از رسیدن بچیند، نتیجه نخواهد گرفت. شما در جریان امام حسین - در زمان معاویه - صبر و تحمل زیادی از امام میبینید. در حقیقت - همان طور که قبلاً عرض کردم - اینها با مفاهیم جزئی قابل تفسیر نیست. این قدر صبر و شکیبایی که خودِ صبر را به شگفتی وامیدارد! حتی در زمان پدر یزید، شیعیانی از عراق به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند که اگر شما حرکت کنید و به عراق بیایید، ما از شما حمایت خواهیم کرد. حضرت فرمود: ما تعهدی بستهایم که تا آن تعهد تمام نشود، حرکت نمیکنیم.
حسین رفتنی بود، همچنین تمام پیامبران و اولیاءاللَّه همه رفتند و باید هم بروند. آن چه که برای بشر از این اولیاءاللَّه میماند، همین جمله است: «من تعهد کردهام.» و الّا فرض بفرمایید که امام حسین علیه السلام چند سال دیگر هم حکومت را بهدست مبارکش میگرفت و در روی زمین عدالت را پر میفرمود، و همانگونه که پیامبراکرم صلی الله علیه وآله درنظر داشت، اسلام را میگستراند. بالاخره، خود ایشان هم میرفتند، اما باز انسان است و اختیارش. باز انسان است و معرفتش. باز انسان است و آزمایشها. بالاخره، جریان حسین همانطور که فرمود: اگر رفتیم و به پیروزی رسیدیم؛ نحمداللَّه علی ذلک، «به خدا حمد خواهیم کرد»، اگر هم [پیروزی میسّر] نشد، به شهادت میرسیم. در هر حال، [نتیجه حرکت امام حسین] احدیالحسنیین بود. بالاخره، آن بزرگ، مانند سایر بزرگان و پیامبران میرفت، اما باز انسان بود و خواستهها و تمایلات و چهره حیوانیِ او، و جریان حسین نمیتوانست مردم را مجبوراً در خِرد، دین و ایمان نگهدارد. از خود پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله که بالاتر نمیشد. ملاحظه کردید که آن همه نشانههای وحی را میدیدند و هیچ کس تردید نداشت که سخنان او، ساخت ریگزار [عربستان] نیست. فرهنگ آن ریگزار برای ما روشن است و با آن آشنا هستیم. عمده فرهنگ [آن مرز و بوم] اشعاری بود که از نظر لفظی خوب بود. شما دقت کنید به قصاید سبعه معلقه (هفت قصیده) که در دوره جاهلیت از کعبه آویزان کرده بودند، مثل؛ «قِفانَبْکَ مِنْ ذِکْری حَبیبٍ وَ مَنْزِلِ، و سایر قصاید که در مقابل یک قصیده متنبّی، از نظر معنا و از نظر مطلب هیچ بود. آیا آن فرهنگ میتوانت چنین چیزی را به وجود بیاورد؟ البته انسان برای توجیه خودش ممکن است بگوید بله، اما باید خودش را خیلی توجیه کند. باید خیلی در مقابل آفتاب بایستد و به آفتاب بگوید: تو تاریک هستی. بسیار خوب، اکنون نیز همان محیط و ریگزار وجود دارد و خیلی هم پیشرفت و ترقی کرده است، حتی قابل قیاس با آن زمان نیست. پس یک هزارم شخصیت محمد صلی الله علیه وآله را الان به ما بدهید، زیرا خیلی لازم داریم. هماکنون تمام بشریت به انسانی [معادل] یک میلیونیوم پیامبر اکرم نیاز دارد، تحویل بدهید. پس امام حسین علیه السلام صبر فرمود و شکیبایی کرد تا حادثه، درست منطق خودش را درنوردد. تاکنون چند قرن است که میگویند این قضیه درست بوده است؟ گذشت روزگاران نیز نتوانست کوچکترین اشتباهی برای این حادثه اثبات کند، با این که این حادثه به ضرر خیلیها بوده و هست و خواهد بود. آنان که میخواهند در این زندگانی با قدرتهای محاسبه نشده زندگی کنند و یکّهتازانِ میدان تنازع در بقا باشند، مسلماً داستان حسین برای آنها اسباب ناراحت کنندهای است که: عدالت وجود دارد. «من میتوانم» یک مسأله و «من میخواهم پس حق است» مسألهای دیگر، و خودِ حق نیز یک مسأله دیگر است. «میخواهمِ» شما مدار حق نیست. این را داستان حسین میگوید. مسلّم است که برای پوشاندن چنین حادثهای، بارها خیلیها دست به کار شدهاند، اما نمیتوان آن را پوشاند، زیرا جریان با یک مدیریت و صبر و محاسبه دقیق الهی انجام گرفته است.
این جریان به شب دهم رسید. فجمع الحسین علیه السلام اصحابه عند قرب المساء. «حسین علیه السلام یاران خود را نزدیکیهای شب جمع کرد.»
قال علی بن حسین علیه السلام: فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِاَسْمَع ما یَقُولُ لَهُمْ وَ اَنَا اِذْ ذاکَ مَریض فَسَمِعْتُ أَبی یَقُولُ لِاَصْحابِه [2] .
«علی بن حسین علیه السلام فرمود: من خودم را به طرف پدرم نزدیک کردم که ببینم با آنها چه صحبتی میکند. من بیمار بودم، ولی نزدیک شدم تا ببینم چه میگوید. دیدم پدرم به یارانش اینطور میفرمود»:
کلمات کلیدی: