دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد، او درمیان آکواریوم یک دیوار شیشهاى قرار داد، که آن را به دو بخش تقسیم مىکرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود.
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمىداد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار شیشهاى برخورد مىکرد، همان دیوار شیشهاى که او را از غذاى مورد علاقهاش جدا مىکرد.
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است.
در پایان، دانشمند شیشه بین دو بخش آکواریوم را برداشت...، ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آنسوى آکواریوم نیز نرفت.
چـــــــرا ؟
دیوار شیشهاى وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که ازدیوار واقعى سختتر و بلندتر مىنمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود.
باورش به وجود دیوار، باورش به محدودیت و باورش به ناتوانى خویش...
....................................................................................
اگر ما در میان اعتقادات و باورهاى خویش جستجو کنیم، بىتردید دیوارهاى شیشهاى بلند و سختى را پیدا خواهیم کرد که نتیجه مشاهدات و تجربیات ماست و خیلى از آنها وجود خارجى نداشته بلکه زائیده باور ما بوده و فقط در ذهن ما جاى دارند...، در این رابطه بیشتر فکر کنید...
کلمات کلیدی: